مرگ پنهان(جلدچهارم خون واقعی)


 زمان برگشت از محل کار یادداشتی را پیدا کردم که به در چسبیده بود. در بار مرلات شیفت ناهار تا اوایل بعد از ظهر را بر عهده داشتم اما چون آخر دسامبر بود، هوا زود تاریک می شد. پس دوست پسر سابقم بیل ( بیل کامپتون یا همونطور که طبق معمول در بار مرلات خطاب می شود، خون آشام بیل ) باید پیام را یک ساعت پیش برایم گذاشته باشد. نمی تواند قبل از تاریک شدن هوا بیدار شود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.